در این آموزش میخوام 10 نکته برای افزایش ورودی گوگلتان بگم
عنوان | پاسخ | بازدید | توسط |
چ ر | 0 | 392 | hjgigjgjgjjkg4352 |
✉ چت روم شماره 1 انجمن جــذابــ آنلاينــ ✉ | 543 | 50448 | hjgigjgjgjjkg4352 |
فروش چت روم ارزان با بک آپ جدید میران طرح | 0 | 1195 | mirantarh |
قالب خبری خانه خبر برای وردپرس و رزبلاگ+ریسپانسیو | 2 | 1679 | 00mostafa00 |
آبدیت رسمی وکاملا اختصاصی میران طرح رونمایی شد | 0 | 1081 | mirantarh |
آبدیت مرداد ماه میران طرح رو نمایی شده | 1 | 1429 | mirantarh |
آبدیت مرداد ماه میران طرح | 0 | 1016 | mirantarh |
قیمت طراحی چت روم برای تابستون فقط10هزارتومن بابک آپ خردادی مای طرح | 1 | 1423 | police |
در این آموزش میخوام 10 نکته برای افزایش ورودی گوگلتان بگم
تـــا حـــالا دقــت کرده این؟؟ | جدید شهریور 92 | 2014
وقتی آن شب از سر کار به خانه برگشتم، همسرم داشت غذا را آماده میکرد، دست او را گرفتم و گفتم، باید چیزی را به تو بگویم. او نشست و به آرامی مشغول غذا خوردن شد. غم و ناراحتی توی چشمانش را خوب میدیدم.
یکدفعه نفهمیدم چطور دهانم را باز کردم. اما باید به او میگفتم که در ذهنم چه میگذرد. من طلاق میخواستم. به آرامی موضوع را مطرح کردم. به نظر نمیرسید که از حرفهایم ناراحت شده باشد، فقط به نرمی پرسید، چرا؟
از جواب دادن به سوالش سر باز زدم. این باعث شد عصبانی شود. ظرف غذایش را به کناری پرت کرد و سرم داد کشید، تو مرد نیستی! آن شب، دیگر اصلاً با هم حرف نزدیم. او گریه میکرد. میدانم دوست داشت بداند که چه بر سر زندگیاش آمده است. اما واقعاً نمیتوانستم جواب قانعکنندهای به او بدهم. من دیگر دوستش نداشتم، فقط دلم برایش میسوخت.
با یک احساس گناه و عذاب وجدان عمیق، برگه طلاق را آماده کردم که در آن قید شده بود میتواند خانه، ماشین، و ۳۰% از سهم کارخانهام را بردارد. نگاهی به برگهها انداخت و آن را ریز ریز پاره کرد. زنی که ۱۰ سال زندگیش را با من گذرانده بود برایم به غریبهای تبدیل شده بود. از اینکه وقت و انرژیش را برای من به هدر داده بود متاسف بودم اما واقعاً نمیتوانستم به آن زندگی برگردم چون عاشق یک نفر دیگر شده بودم. آخر بلند بلند جلوی من گریه سر داد و این دقیقاً همان چیزی بود که انتظار داشتم ببینم. برای من گریه او نوعی رهایی بود. فکر طلاق که هفتهها بود ذهن من را به خود مشغول کرده بود، الان محکمتر و واضحتر شده بود.
روز بعد خیلی دیر به خانه برگشتم و دیدم که پشت میز نشسته و چیزی مینویسد. شام نخورده بودم اما مستقیم رفتم بخوابم و خیلی زود خوابم برد چون واقعاً بعد از گذراندن یک روز لذت بخش با معشوقه جدیدم خسته بودم. وقتی بیدار شدم، هنوز پشت میز مشغول نوشتن بود. توجهی نکردم و دوباره به خواب رفتم.صبح روز بعد او شرایط طلاق خود را نوشته بود: هیچ چیزی از من نمیخواست و فقط یک ماه فرصت قبل از طلاق خواسته بود. او درخواست کرده بود که در آن یک ماه هر دوی ما تلاش کنیم یک زندگی نرمال داشته باشیم. دلایل او ساده بود: وقت امتحانات پسرمان بود و او نمیخواست که فکر او بخاطر مشکلات ما مغشوش شود.
برای من قابل قبول بود. اما یک چیز دیگر هم خواسته بود. او از من خواسته بود زمانی که او را در روز عروسی وارد اتاقمان کردم به یاد آورم. از من خواسته بود که در آن یک ماه هر روز او را بغل کرده و از اتاقمان به سمت در ورودی ببرم. فکر میکردم که دیوانه شده است. اما برای اینکه روزهای آخر با هم بودنمان قابلتحملتر باشد، درخواست عجیبش را قبول کردم.
درمورد شرایط طلاق همسرم با معشوقهام حرف زدم. بلند بلند خندید و گفت که خیلی عجیب است. و بعد با خنده و استهزا گفت که هر حقهای هم که سوار کند باید بالاخره این طلاق را بپذیرد.
از زمانیکه طلاق را به طور علنی عنوان کرده بودم من و همسرم هیچ تماس جسمی با هم نداشتیم. وقتی روز اول او را بغل کردم تا از اتاق بیرون بیاورم هر دوی ما احساس خامی و تازهکاری داشتیم. پسرم به پشتم زد و گفت اوه بابا رو ببین مامان رو بغل کرده. اول او را از اتاق به نشیمن آورده و بعد از آنجا به سمت در ورودی بردم. حدود ۱۰ متر او را در آغوشم داشتم. کمی ناراحت بودم. او را بیرون در خانه گذاشتم و او رفت که منتظر اتوبوس شود که به سر کار برود. من هم به تنهایی سوار ماشین شده و به سمت شرکت حرکت کردم.
در روز دوم هر دوی ما برخورد راحتتری داشتیم. به سینه من تکیه داد. میتوانستم بوی عطری که به پیراهنش زده بود را حس کنم. فهمیدم که خیلی وقت است خوب به همسرم نگاه نکردهام. فهمیدم که دیگر مثل قبل جوان نیست. چروکهای ریزی روی صورتش افتاده بود و موهایش کمی سفید شده بود. یک دقیقه با خودم فکر کردم که من برای این زن چه کار کردهام.
در روز چهارم وقتی او را بغل کرده و بلند کردم، احساس کردم حس صمیمیت بینمان برگشته است. این آن زنی بود که ۱۰ سال زندگی خود را صرف من کرده بود. در روز پنجم و ششم فهمیدم که حس صمیمیت بینمان در حال رشد است. چیزی از این موضوع به معشوقهام نگفتم. هر چه روزها جلوتر میرفتند، بغل کردن او برایم راحتتر میشد. این تمرین روزانه قویترم کرده بود!
یک روز داشت انتخاب میکرد چه لباسی تن کند. چند پیراهن را امتحان کرد اما لباس مناسبی پیدا نکرد. آه کشید و گفت که همه لباسهایم گشاد شدهاند. یکدفعه فهمیدم که چقدر لاغر شده است، به همین خاطر بود که میتوانستم اینقدر راحتتر بلندش کنم.
یکدفعه ضربه به من وارد شد. بخاطر همه این درد و غصههاست که اینطور شده است. ناخودآگاه به سمتش رفته و سرش را لمس کردم.
همان لحظه پسرم وارد اتاق شد و گفت که بابا وقتش است که مامان را بغل کنی و بیرون بیاوری. برای او دیدن اینکه پدرش مادرش را بغل کرده و بیرون ببرد بخش مهمی از زندگیش شده بود. همسرم به پسرمان اشاره کرد که نزدیکتر شود و او را محکم در آغوش گرفت. صورتم را برگرداندم تا نگاه نکنم چون میترسیدم در این لحظه آخر نظرم را تغییر دهم. بعد او را در آغوش گرفته و بلند کردم و از اتاق خواب بیرون آورده و به سمت در بردم. دستانش را خیلی طبیعی و نرم دور گردنم انداخته بود. من هم او را محکم در آغوش داشتم. درست مثل روز عروسیمان.
اما وزن سبکتر او باعث ناراحتیم شد. در روز آخر، وقتی او را در آغوشم گرفتم به سختی میتوانستم یک قدم بردارم. پسرم به مدرسه رفته بود. محکم بغلش کردن و گفتم، واقعاً نفهمیده بودم که زندگیمان صمیمیت کم دارد. سریع سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم. وقتی رسیدم حتی در ماشین را هم قفل نکردم. میترسیدم هر تاخیری نظرم را تغییر دهد. از پلهها بالا رفتم. معشوقهام که منشیام هم بود در را به رویم باز کرد و به او گفتم که متاسفم، دیگر نمیخواهم طلاق بگیرم.
او نگاهی به من انداخت، تعجب کرده بود، دستش را روی پیشانیام گذاشت و گفت تب داری؟ دستش را از روی صورتم کشیدم. گفتم متاسفم. من نمیخواهم طلاق بگیرم. زندگی زناشویی من احتمالاً به این دلیل خستهکننده شده بود که من و زنم به جزئیات زندگیمان توجهی نداشتیم نه به این دلیل که من دیگر دوستش نداشتم. حالا میفهمم دیگر باید تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روی او را در آغوش گرفته و از اتاق خوابمان بیرون بیاورم. معشوقهام احساس میکرد که تازه از خواب بیدار شده است. یک سیلی محکم به گوشم زد و بعد در را کوبید و زیر گریه زد. از پلهها پایین رفتم و سوار ماشین شدم. سر راه جلوی یک مغازه گلفروشی ایستادم و یک سبد گل برای همسرم سفارش دادم. فروشنده پرسید که دوست دارم روی کارت چه بنویسم. لبخند زدم و نوشتم، تا وقتی مرگ ما را از هم جدا کند هر روز صبح بغلت میکنم و از اتاق بیروم میآورمت.
شب که به خانه رسیدم، با گلها دستهایم و لبخندی روی لبهایم پلهها را تند تند بالا رفتم و وقتی به خانه رسیدم دیدم همسرم روی تخت افتاده و مرده است! او ماهها بود که با سرطان میجنگید و من اینقدر مشغول معشوقهام بودم که این را نفهمیده بودم. او میدانست که خیلی زود خواهد مرد و میخواست من را از واکنشهای منفی پسرمان بخاطر طلاق حفظ کند. حالا حداقل در نظر پسرمان من شوهری مهربان بودم.
جزئیات ریز زندگی مهمترین چیزها در روابط ما هستند. خانه، ماشین، داراییها و سرمایه مهم نیست. اینها فقط محیطی برای خوشبختی فراهم میآورد اما خودشان خوشبختی نمیآورند.
سعی کنید دوست همسرتان باشید و هر کاری از دستتان برمیآید برای تقویت صمیمیت بین خود انجام دهید.
با به اشتراک گذاشتن این داستان شاید بتوانید زندگی زناشویی خیلیها را نجات دهید
اين مطلب را هر جايي دلتان خواست به اشتراك بذاريد
فيس بوك... توييتر... و شبكه هاي اجتماعي ايران
از خانم الهام سادين بابت ارسال اين مطلب زيبا سپاسگذاريم
من این ترولو 30 دقیقه پیش گذاشتم تو فیس بوک 20 تا لایک خورد 5 تا هم کامت اومد(درعرض 30 دقیقه)
می خوام ببینم کامنت ها و لایک های اینجا بیشتره یا تو فیس بوک.
که بدونم اینجا باید مطلب بیشتر بزارم یا تو فیس بوک.
فكر نكنيد من فيس بوك ميرما من از اين جاي مسخره بي زار دارم اين مطلبو آرش خان برامون فرستادن منم دارم ميذارم
حالا خودش اينطوري گفته ديگه :D
موفق باشيد
سلام دوستان
در ادامه مطلب .. مطلب نابي براتون گذاشتيم كه ميتونيد به راحتي در ياهو ايميل بسازيد بدون اينكه رنج ببريد
الان كه شماره ايران نيست اين كار خيلي عاليه
بريد حالشو ببريد و تشكر و نظر يادتون نره
امــــير - مدير جذاب آنلاين
هر کی ازینا دلش میخواد لایک کنه ♥
كوكي عبارت است از يك پيغام كه سرور به مرورگر ( Browser ) شما مي فرستد. مرورگر شما اين پيغام را در يك فايل متني ( Text ) ذخيره مي كند. پس از آن هر بار كه كه شما به آن سرور مراجعه مي كنيد ( يعني يك صفحه از وب سايتي را كه روي آن سرور قرار دارد باز مي كنيد. ) يا به عبارت ديگر هر بار كه مرورگر شما (مثلاً اينترنت اكسپلورر ) در خواست يك صفحه از آن سرور مي كند اين پيغام را به آن سرور باز مي گرداند.
هدف اصلي كوكي ها شناسايي كاربران است تا تنظيماتي را كه كاربر بنا بر سليقه خود دفعة قبل روي يك وب سايت مثلاً ياهو انجام داده اكنون هم بتواند صفحه را با همان تنظيمات دفعه قبل برايش باز كند. براي مثال فرض كنيد در Hotmail يك ايميل درست كرده ايد و اكنون بعد از چند روز دوباره وارد سايت Hotmail مي شويد تا با وارد كردن ID (يا شناسه ) و پسورد وارد ايميل خود شويد و مشاهده مي كنيد كه با باز شدن صفحه ID شما از قبل نوشته شده است يا حتي اگر از قبل اين امكان را ايجاد كرده باشيد پسورد شما هم وارد شده فقط كافيست اينتر را بزنيد و وارد ايميل خود شويد. و زمانيكه در گوگل زبان خود را انتخاب مي كنيد و دفعه بعد كه وارد گوگل مي شويد و زبان مورد نظر شما به طور اتوماتيك انتخاب شده است همه اين كارها و بسياري از كارهاي ديگر اينچنيني بوسيله كوكي ها انجام مي شود در حقيقت از طريق كوكي ها سرور وب صفحات را مطابق عادت و سليقه شما باز مي كند و به اين طريق در وقت و حوصله شما صرفه جويي مي شود.
كوكي ها مكانيزم كاملي براي شناسايي نيستند، ولي كارهايي را ممكن مي سازند كه شايد بدون آنها انجام همين كارهاي ساده غير ممكن بود. در اينجا به بررسي چند مشكل كه از كارايي كوكي ها مي كاهد مي پردازيم.
در يك كامپيوتر با سيستم عاملي مانند ويندوز NT يا يونيكس كه حسابها به طور مناسب و درست در اختيار كاربران قرار مي گيرند كمتر اين مشكلات پديد مي آيند.
حل مشكلات مذكور احتمالاً به همين سادگي ها هم نيست مگر اينكه از كاربر خواسته شود در سايت مذكور ثبت نام كند.
در
این ویدیو بر روی یک بنر کار شده هست که شما می تونید از همین روش روی
لایه باز هایی همچون لوگو،آواتار،هدر،کارت ویزیت و ... هم کار کنید.
می تونید از طریق این لینک دانلود کنید
براي دانلود به ادامه مطلب مراجعه كنيد لطفا
آزمایش بر روی تخم مرغ
مدتی قبل، بی بی سی گزارشی از آزمایش یک تخممرغ در کنار یک موبایل را منتشر کرده بود که آن تخم مرغ بعد از گذشت زمانی سفت شده بود.
در عکسهایی که با استفاده از دوربینهای حساس حرارتی گرفته شده است، دیده می شود که یک تخم مرغ را در مقابل یک موبایل روشن در حال صحبت کردن گذاشتند و پس از گذشت یک ساعت، تقریباً نیمی از آن سفت شده بود، زیرا عملکرد امواج مایکرویو موبایل مانند امواج مایکروویوهای خانگی است که هم اکنون در آشپزخانهها وجود دارد.
با مشاهده این آزمایش به خوبی می توان به عمق این فاجعه و مضرات امواج موبایل برای سلامتی انسان پی برد. ببینید که این امواج با تخم مرغ چه کرد، همین کار را با سلولهای مغز ما میکند.
گزارش کامل این آزمایش را میتوانید در سایت www.ewall.eu ببینید.
۲- آزمایش بر روی خرگوش
در سوئد روی یک خرگوش آزمایش جالبی انجام دادند. یک خرگوش را کنار یک موبایل گذاشتند که آن موبایل همواره روشن بود. در این مدت هم تغذیه کاملی به آن میدادند.
پس از ۲ ماه خون و سلولهای خرگوش را برای آزمایش به آزمایشگاه بردند و نتیجه جالب توجهی را اعلام کردند؛ آن خرگوش با ادامه این وضعیت بیشتر از یک سال زنده نمیماند.
حال باید ببینیم اگر روی یک انسان چنین آزمایشی انجام دهند نتیجه چه میشود! اگرچه فکر نکنم کسی داوطلب این آزمایش پیدا شود.
نمونه نسبی آزمایش شده این کار برای انسان را میتوانید در افرادی ببینید که شغلشان مرتبط با رادارهای نظامی است. آنها طول عمر بسیار کمی دارند و یا بسیاری از آنها در زمان سالخوردگی به بیماری هایی مبتلا میشوند که در افراد عادی کمتر دیده میشود.
مضرات استفاده زیاد از موبایل
بقيه در ادامه مطلب
آموزش حال گیری از مزاحم تلفنی
روش هــای کاربردی بدردبخور!! اینروش فقط برای کسایی جواب میده که شــماره مزاحمشون ایرانسل باشــه ولی فرق نمیکنه شــماره خودتون چی باشه…!
خرید بخش "موبایل و سرویس های نوکیا" توسط مایکروسافت نهایی شد و معامله و انتقال رسمی تا اوایل سال 2014 انجام خواهد شد.
مایکروسافت با اعلام رسمی خرید کمپانی نوکیا، دلیل ورود به بازار گوشی های هوشمند را به صورت مستقل برای کارشناسان تبیین کرد.
چندی بود که شایعه خرید نوکیا توسط مایکروسافت به گوش می رسید که بالاخره این اتفاق افتاد.}
در این معامله بخش هندست و موبایل و سرویس
های مرتبط با آن متعلق به مایکروسافت خواهد شد. از 7 .2 میلیارد دلار
معامله شده، 5 میلیارد دلار متعلق به بخش موبایل و سرویس های متعلق به آن و
2.2 میلیارد دلار نیز متعلق به حق ثبت اختراعات و مجوزهای قانونی و لیسانس
های مربوط به نوکیا است.
از فوریه 2011 این دو کمپانی با توسعه سری لومیای نوکیا و ویندوز فون، همکاری های جدیدی را آغاز کردند.
ویندوز فون بعد از آی او اس اپل و آندروید گوگل، رتبه سه را در بازار دارد و مایکروسافت می خواهد استراتژی جدیدی برای ورود به بازار را تجربه کند.
تری مایرسون، از مدیران مایکروسافت البته اعلام کرد که این بدان معنا نیست که همکاری با سایر شرکایی که ویندوز فون استفاده می کنند را قطع کنند بلکه به همکاری خود ادامه خواهد داد. وی تاکید کرد که این باعث تقویت سیستم عامل ویندوز فون هم خواهد شد چرا که شرکای سخت افزاری همچنان به همکاری با مایکروسافت ادامه می دهند.
از این به بعد باید شاهد تحولی عمده در بخش موبایل و گوشی های هوشمند و حتی تبلت مبتنی بر ویندوز باشیم.
استیو بالمر که هفته پیش از بازنشسته کردن خود در 12 ماه آینده خبر داد، بعد از خرید 9.3 میلیارد دلاری کمپانی اسکایپ، خرید نوکیا را با رقم 7.2 میلیارد دلار در کارنامه مدیریتی خود به ثبت رساند.
خیلی ها استفان الوپ مدیر سابق مایکروسافت را اسب تروای مایکروسافت نامیدند که بعد از مدیر شدن در نوکیا (در سمت CEO) توانست نقشه پیچیده ای را به اجرا بگذارد و حالا در ازای خوش خدمتی باید در راس واحد نوکیا در مایکروسافت بماند.
مجموعه جدید از مدل مانتوهای جدید در ادامه مطلب موجود است
دليل: چون خيلي زياده :دي
به گفته ی روانشناسان همه ی ما به نحوی تحت تاثیر رنگها هستیم و خود واقعیمون رو با این رنگها نشون می دهیم.
برای اسم هر فرد رنگ مخصوصی وجود داره که می تونه بر زندگیش تاثیر بذاره.
در ادامه مطلب
خانوووووووم….شــماره بدم؟؟؟؟؟؟
خانوم خوشــــــگله برسونمت؟؟؟؟؟؟؟
خوشــــگله چن لحظه از وقتتو به مــــا میدی؟؟؟؟؟؟
اینها جملاتی بود که دخترک در طول مســیر خوابگاه تا دانشگاه می شنید!
بیچــاره اصـلا” اهل این حرفـــــها نبود…این قضیه به شدت آزارش می داد.
تا جایی که چند بار تصـــمیم گرفت بی خیــال درس و مــدرک شود و به محـــل
زندگیش بازگردد.
روزی به امامزاده ی نزدیک دانشگاه رفت…
شـاید می خواست گله کند از وضعیت آن شهر لعنتی….!
دخترک وارد حیاط امامزاده شد…خسته… انگار فقط آمده بود گریه کند…
دردش گفتنی نبود….!!!!
رفت و از روی آویز چادری برداشت و سر کرد…وارد حرم شدو کنار ضریح نشست.
زیر لب چیزی می گفت انگار!!! خدایا کمکم کن…
چند ساعت بعد، دختر که کنار ضریح خوابیده بود با صدای زنی بیدار شد…
خانوم! خانوم! پاشو سر راه نشستی! مردم می خوان زیارت کنن!!!
دخترک سراسیمه بلند شد و یادش افتاد که باید قبل از ساعت ۸ خود را به خوابگاه
برساند…به سرعت از آنجا خارج شد…وارد شــــهر شد…
امــــا…اما انگار چیزی شده بود…دیگر کسی او را بد نگاه نمی کرد..!
انگار محترم شده بود… نگاه هوس آلودی تعـقــیبش نمی کرد!
احساس امنیت کرد…با خود گفت: مگه میشه انقد زود دعام مستجاب شده باشه!!!!
فکر کرد شاید اشتباه می کند!!! اما اینطور نبود!
یک لحظه به خود آمد…
دید چـــادر امامــزاده را سر جایش نگذاشته…!
معلم قصه گو،برقانون سیاه تخته نوشت:
بابانان داد،بابا نان دارد،ان مردامد،ان مردزیرباران امد.
کسی ازپشت نیمکت خاطرات نسل سوخته براشفت وگفت:
اقااجازه!چرادروغ می گویید؟
…معلم اواری از یخ بر وجودش قندیل شد و با کمی مکث،گفت:دروغ چرا؟
همکلاسی گفت :پدرم نان نداد،پدرم نان ندارد،پدرم رفت ،هرگزنیامد.
پدرم زیرباران رفت ودیگرنیامد.
سکوتی خشن برشهرک سردکلاس فائق شد.
معلم، تن لخت تخته را ازدروغ پاک کردوبازغالی که درجیبش داشت نوشت:
بابانان نداد،بابانیامد،بابازیرباران رفت وهرگزنیامد!
یوسف مى دانست تمام درها بسته هستند
اما به خاطر خدا و به امید او حتی به سوی درهای بسته دوید
و تمام درهای بسته برایش باز شد …
“اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند،
به طرف درهای بسته بدو چون خدای تو و یوسف یکیست”
شـــوخی فیس بوکی جدید و باحال شهریور 92 | 2014
ما شاالله خدا بركت بده... به اين ميگن مرررررررررد
ارادت لينول مسي به رئيس جمهور عزيزمون آقاي روحاني
وجه داشته باشند این روش تست شده و 100% عملی می باشد.
ابتدا به این لینک برید...
کلیک کنید ...
و ایدی رو لاگین کنید...و بعد این مشخصات رو به ترتیب وارد کنید.
Name:Fake
Card Number: 4077179550287009
Expiration Date: 04/2014
CVC: 130
Address: 4676 N Fresno St
City: Fresno
State: Califotnia
Postal Code: 93726
Country: Canada
Telephone Number: 840-665-1812
خب شما با این کار ایدی خودتون رو از یاهو خریدید و Methods کردید
نظر یادتون نره عزیزان
مدیریت جذاب آنلاین - امـــــیر
ما در این مطلب به 10 میوهی باارزش با آنتیاکسیدان بالا اشاره میکنیم. لطفاً با ما همراه باشید.
۱۰ میوهی باارزش با آنتیاکسیدان بالا
مطلب در ادامه مطلب
حرفي رو بزن كه بتوني بنويسي .. چيزي بنويس كه بتوني امضاش كني... چيزي رو امضا كن كه بتوني پاش وايستي...
حال كردي؟ پس بزن لايكو
تعداد صفحات : 24