خاطرات خنده دار جدید , سری اول
چـارشـنـبه ای شیفـت بودم مـامـانم زنگ زده ایسـتگـاه : گـل پـسـرم روزت مبارکـــ
_مخـلـصـتم مـامـانـم، تـشکـرات فـراوان، حـالا چـه روزی هـسـش؟
پـسـره ی بـی ذوق روز جـهـانـی چـپ دسـتـاس
_ای جـانـم خـیـلی چـاکـرم ،دمـت گـرم بـه یـادمـی
فـردا مـنتظـرتـم
پـن شـنـبه ای نـزدیکای ظـهر داشـتـم مـی رفـتـم خـونـه ِ مـامـانـم، زنـگـ زده :
کـجـایی پـسرم؟
_نـزدیکـم مـامـانـی
{صـدا قـط و وصـل مـیشـه}سـر رات سـبـزی خـوردن بـگـیـر
_رو چـشـام
رسیـدم رفـتـم بالا مـاچ ومـوچ و بـغـل،بـعـد نـیـگـا بـه سـبزی کـرد گـف : ایـن چـیـه ؟
_اورانـیوم غـنـی شـده
بـی ادب آدم بـا مامانـش ایجـور حـرف مـی زنه؟مـنـظـورم اینـه کـه چـرا انـقـد کـم گـرفـتـی؟
_عـه مـگـه چـی گـفـتـم جـیـگـر؟:( سـبـزی سـت دیـگـر مـادر جـان، خـو نـمی دونـسـم چقـد بـخـرم، صـدات قـط و وصـل مـیـشـد
ای انـدازه ی لـقـمـه خـودت سـبـزی در مـیاد ازش..پـس تـو چـی مـی دونـی ؟
_فـقـط مـی دونـم عـاشـق کـتـلتـایی ام کـه با ای دسـتـات درسـش مـی کـنـی و اگـه سـبـزی خـوردن و دوغ نـداشـه بـاشـی مـیـزت جـور نـمـیـشـه ...
خـنـدیـد و بـرفـتـــ
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
آقا رفتیم مهمونی برگشتنا ماشین نداشتیم میزبان مارو رسوند خونمون از ماشین پیاده شدیم آبجیم برداشته میگه ببخشید که اومدیم خونتون تازه دانشجویه ارشدم هست.
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
افا دیشب خواب دیدم که دارم خواب می بینم بعد تو اون خوابم داشتم ی خواب دیگه می دیدم بعد تو خواب بعدیم باز داشتم ی خواب دیگه میدیدم.
وقتی بیدار شدم تا 2 ساعت هنگ بودم ...این دیگه چی بود؟
خدا نصیب گرگ بیابون که چی بگم .اصن ی وضی...
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
دیشب خونه عموم بودیم همه نشسته بودن لامپا هم خاموش کرده بودن فیلم ترسناک میدیدن. منو پسر عموم رفتیم تو بالکن کبوترای پسر عموم رو آزاد کردیم! خانوما جییییغ زدن و فرار! مامان من که تا مرز سکته رفت! همه چی خوب پیش رفته بود منو محمد (پسر عموم) داشتیم در میرفتیم که بابام لامپا رو روشن کرد! من که فقط یه صحنشو یادمه!! به نقل از شاهدان بقیه مدت تو کما بودم!!!! ولی انصافن خیلی حال داد. نميدونم محمد چی شد؟ فکر کنم اونو سر کوچه آتیش زدن!!
جهت بهبود کبودی های تنم بکوب لایکو!!!
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
برادر زادم یه گودزیلاییه که نگو
چند روز پیش تو پارک داشت بازی میکرد اومد پیش مامانش گفت برام بستنی بخر مامانشم گفت تازه خوردی برات نمیگیرم اونم رفته رو دوچرخش گفته یا برام بستنی میخری یا خودمو از دوچرخه میندازم پایین خود کشی میکنم
خدایا توبه
خدا بهمون رحم کنه مدیونید اگر فکر کنید 3 سالشه
دیگه قیافه مارو خودتون تصور کنید
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
اخه دارم میرم کلاس کنکور استاد گف باید امتحان بدین که بچه ها داد فریاد کردند که ماخسته شدیم استاد برگشت گف پسرا ساعت9شب میان امتحان میدن میرن هیچی هم نمیگن یه دختر گفت حقشونه استاد خیلی شیک قشنگ برگشت گف چون خواستگاریت نیومدن؟کلاس منفجر شد :))))
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
بهم گفت غم و غصه زیاد باشه سعی میکنم کمش کنم
تو دفتر با دوستم پشت کامپیوترها بودیم اون داشت تایپ میکرد
یهو برق رفت داد زد ی فحشم داد ک اه همش پرید
با ی صدای نگران گفتم ااااا این همه آهنگ گوش کرده بودم همش پرید
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
یادش بخیر پارسال کلاس ششم امتحانان. علوم داشتم هیچی نخونده بودم دیدم برگمو سفید بدم خیلی زایه ست بعد خاطرات بچگیمو که مامانم تعریف میکرد نوشتم بهم داد 17 ارزش اون خاطرات بیشتر از این بودا
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
مامان خانوم واسه انجام یه سری کار رفتن مسافرت..
در نبود ایشون من خانومه خونه هستم مثلا ^_^
از بس به خورده بابام اینا تخم مرغ دادم کم مونده بدبختا قدقد کنن:)))
امروز تو آشپزخونه بودم داشتم ناهارو آماده میکردم اونم چه ناهاری ؛املت :دی
بابام صدام زد..
بابام:الهام خانوم م م م م م
-جانم بابا (تو دلم گفتم حتما میخواد ازم تشکر کنه که اینقد زحمت میکشم)
بابام: الهام بابا اگه جای تو ؛توی این 21سال یه هویج و بزرگ میکردیم دسته کم یه پلو هویج بهمون میداد :)))
اصن یه وضعی بودا خخخخخخ
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
اول دبستان بودم با دوستم رفتیم مدرسه.. نزدیکای مدرسه بودیم.. یکی داشت صدام میکرد ..نگاه پشت سرم کردم.. مامانم بود..داشت نفس نفس میزد..گفتم مامان چی شده.. گفت کوله ت..گفتم کوله م چی.. گقت کوله تو جاگذاشتی..
من:|
دوستم:-o
بله یه همچنین شوق به مدرسه داشتیم ما
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
دانشگاه امتحان زبان خارجه داشتیم منم اندازه جلبک بلد نبودم بعد یه سوال داده بودن دو خط متن انگلیسی هم پایینش منم نه سوالا بلد بودم بخونم نه دو خط را منم جلوی بکی ازجمله ها غلط گذاشتمدجلو یکیم صحیح بعد رفیقا همین سوال را گفت بهش برسونم من گفتم یکی صحیح یکیش غلط بعد گفت صحیح غلط دیگه چیه معنیشا بهم بگو بعد از این حرف فهمیدم چه گندی زدم و تو افق محو شدم تا چند روز هم میترسیدم بارفیقم رو به روشم
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
دیروز به مخاطب خاصم اس دادم که
-
-
-
-
-
-
-
-
" عزیزم من رسیدم جلو خونتون! "
بعد دیدم هیچی جواب نداد!کمی منتظرموندم بازجواب نداد!خواستم دوباره اس بدم یهودیدم تو اس قبلیم "س" کلمه رسیدن رو نذاشتم :|
هیچی دیگه الان تک و تنها نشستم خاطراتمونو مرور میکنم!!!
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
پسر خالم 6 سالشه اومد تو اتاقم یه تبلت سفید دستش بود با یه ژستی به گوشیم که مدل قدیمی دکمه ای بود نیگا کرد و گفت:
این آشغال چیه دستت گرفتی دختر یکم به فکر آبروت باش !!!
من به جات بودم گدایی میکردم اما یه گوشی توپ می خریدم...
نگاه مو سمت تبلتش بردم .میگه چیه بد نگا نکن روی تبلتم تاثیر منفی میزاره!!!!!!!قیافه من اون لحظه دیدنی بود...
اینا گودزیلا های نسل جدیدن دیگه!!!!!!!!!!!!!!!!
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
ه روز یکی از همکاران رفته بود به یه شهرستان دور دور دور
چند روزی از رفتنش گذشته بود که یکی دیگه از همکارا خواست سر به سرش بذاره
بگه ما میخواهیم بیاییم شهر شما توی راهیم و الان نزدیکیم حالا اگر رسیدیم کجا میتونیم شما رو ببینیم و .......
آقا چشمتون روز بد نبینه
طرف پشتش به ما بود فقط جوابو میشنیدیم
...... از(نام شهر نزدیک به مقصد)تا اونجا چقدر مونده...
...... خوب یعنی ما این 10 کیلومتر رو رد کنیم رسیدیم دیگه....
...... رسیدیم دوباره زنگ میزنیم......
..... پس شما ناهار منتظر باش.....
....قربانت...
آقا همین که برگشت به طرف ما و قیافه اش رو دیدیم همه از خنده منفجر شدند
طرف همینجوری گوشی تو دستش گفت: چتونه... نمیرید....
با اشاره بچه ها تازه فهمید......با تلفن ثابت.......
رئیس اداره همه رو به جرم گاز زدن میز و صندلی اداره توبیخ کرد...
روز بعد هم تلفن داشت خودشو تو شیکم اون بنده خدا میکشت.....
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
آقا من در مورد این گودزیلاها فقط وصفشونو از دوستان 4جوکی شنیده بودم تا اینکه یه روز:
یکی از دوستامون اومده بود خونمون این یه گودزیلای 8-9ساله داره .بابام یکی از مریضاش فوت کرده بود این گودزیلاهم میگه:هییی بالاخره هرکی یه عمری داره. بعد اومده نشسته کنار منو داداشم میگه خیلی به هم میاید اگه خواهر و برادر نبودید میتونستید ازدواج کنید.
والا من سن این بودم گلاب به روتون شبا که جیش میکردم تو رختخوابم شلوارمو میذاشتم زیر تخت داداشم البته منظوری نداشتماااااا
من:O
گودزیلا;-)
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
با پسر داییم رفته بودیم بیرون
جلو مدرسه دخترونه
یهو 20 تا دختر اومدن بیرون (0-0)
پسرداییم گفت هههه شهریوریا رو نگا :))))
.
.
ی نگا بش انداختم
خدایی ی لحظه فک کردم دارم با پرفسور حسابی راه میرم
حالا اینن موجود امسال فقط 2 تا درسو نیوفتاده ها
تازه یکی از اون درسم انضباطه ک شده 12 اون یکیشم ورزشه!!!
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
آقا ما دیروز رفتیم پارک، دوتا گودزیلا داشتن جرو بحث می کردن! منم به حرفاشون گوش دادم ببینم سرچی دعوا دارن آخه...
یهــــــواولی به دومی گفت:تو اصلا فیلم تایتـــــانیــــــک رو دیدی؟؟؟
دومی: همون که جک توش بود؟!
قیافه من :O
قیافه اولی^_^
قیافه دومی:D
اونوقت ما بچه بودیم تنها دق دقه ما این بود(بالاخره) رو چه طور بنویسیم...
والا به خودا...:)
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
پايه ميز عسليمون تو حلقم اگه دروغ بگم
دوستم تعريف مى كرد كه يه معلم دارن اهنگاى مرتضى پاشايى زياد گوش ميده بعد يه روز تو كلاس داشته از درس حرفه و فن تو بخش نمايشگاه ها حرف ميزده بعد خيلى جو ميگيره ميگه بچه ها يه نمايشگاه گذاشته بوديم درحد اين جورى :
با احساس : يكى هسسستتتت تووووووو قلبممممم ..........
تحت تاثير مرتضى پاشايى تدريس ميكنه والا.
تازه يه بار ديگه خواسته يكى از بچه ها رو آروم كنه گفته:
گريه كنننن تووووووو ميتوووووونييييى پيش اوووون نميمونى ........
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
پسره تو فیس بوک یکی از طراحیاشو گذاشته (گرافیسته مثلا) بعد زیرش نوشته اگه کسی کارگر خواست من و دوستم هستیم یکی جواب داده کارگر میخوام ولی سوسول نباشن بعد پسره با ذوق نوشته پس ما میایم اونم جواب داده منظورم این بود که شما نیاید!
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
آقا من دانشجوی پرستاریم دو ترم دیگه درسم تموم میشه، الان دارم میرم بیمارستان کاردانشجویی، دیروز یه گروه دانشجو اومد بخش که 2هفته مونده بود درسشون تموم بشه، جاتون خالی اینا نمیدونستن من دانشجویم فک میکردن درسم تموم شده هرچی میگفتم اصلا چشم ازدهنشون نمیفتاد کلی سرشون داد زدم وگفتم چراکار بلد نیستید پس این استاداتون چی یادتون میدن! خودم همش تو استیشن نشسته بودمو هی میگفتم زود باشید کلی کار داریم ، خیلی حال داد خدا نصیب شمام بکنه!
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
قا ما یه داداش کوچولو داریم بهش یاد دادم هر وقت جیش داری نگو جیش دارم بگو میخام بخونم.
حالا داییمون بعد چند وقت یه شب اومده خونه ما شب رخت خوابارو انداختیم این داداش ماهم درست بغل داییم خوابیده. نصف شب جیش این داداش مارو خفت میکنه پامیشه داییمو بیدار میکنه میگه دایی میخام بخونم. دایی از همه جا بیخبر هم میگه دایی جون الان که همه خوابن بیا در گوشی دایی بخون :|
این انگل جامعه ، این داداش احمق ما هم شلوارو میکشه پایین و د برو که رفتیم میخونه تو گوش دایی.الان هم از مطب پزشک گوش و حلق & بینی مزاحم شدم.
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
ی شب همه مجبور شدیم خونه ی مامان جونم بمونیم...
نصف شب همه خاطراتی از جن و روح و از ما بهترون میگفتن...!!
خاله ی ما هم ترسووووووووووو....!!!ب زور خوابید...:)
بعد منو دخترخاله م ب همدستی مامانم و خاله های دیگه م؛لباسشو ب تشکش دوختیم:)
یهو من شروع کردم ب داد و فریاد ک جن اومده...:-@ :)))))))))
خاله م از خواب پرید؛میخواست فرار کنه؛اما لباسش دوخته شده بود.....!@ــ@
فک میکرد از ما بهترون لباسشو گرفتن!!طفلی انقد گریه کرد ک بیهوش شد ^ــــ^
مديـــــــــــــــــونین اگه فک کنین همه ی کاسه کوزه ها سر من بدبدخت شیکست -___-
:(( دیگه واسم پاستیل نمیخرن...مجبورم از پول خودم بخرم :(((
هعععععععععععععععییییی...
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
عاقا ما رفته با خانواده رفته بودیم رستوران.نشسته بودیم غذا میخوردیم که یهو دیدم خانم میز بغلی پاشد لیوان های مارو برداشت و رفت نشست سر جاش و نشست به نوشابه خوردن
ما:o0
لیوان:@@
داداشم از ترس دوغو برداشت گذاشت اونور یهو نیاد برداره
اصن یه وضعی :)))
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
یادش بخیر سال 89 که کنکور داشتم .
کلاس نیمه خصوصی می رفتم .کلاس شیمی داشتیم 4 نفر بودیم اتفاقا دختر خالمم با من تو یه کلاس بود.شوهر خالمم که یکی از بهترین اساتید درس شیمی واسه کنکور بود استادمون بود.
استاد یه سوالی پرسید که جوابش قانون هند میشد.هیچ کدوممون نتونستیم جواب بدیم شوهر خوالمم با شوخی گفت قانون هویج نیست؟منم که از خستگی داشتم میمردم و از حال داشتم می رفتم گفتم اره اره هویجه.........
یعنی کلاس منفجر شدا
بعدشم فامیل خبر دار شدن .دختر خالم و شوهر خالمم تا یه مدت سوزه پیدا کرده بودن
حالا مگه افق پیدا می شد که من محو شم :)))
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
کاملا واقعیه ب جون تو ^__^
عاقا من ی داداش دارم دهه هشتادیه 6سالشه به قول معروف(غفور-میرزاجانپور-موسوی)گودزیلاییه واسه خودش...خعلیییییم ب من علاقه داره...
دیشب واسم خواستگار اومده بود (خدا نصیبت نکنه مجردی رو عشق است) داداشمم تو اتاقش خواب بود
من و پسره هم تو ی اتاق بودیم داشتیم حرف میزدیم...از اون سیریشاا بودااا
هی من میگفتم نمیخوام ازدواج کنم ولی بلا نسبت شما مثل اینکه یاسین در گوش خر میخوندم...
همین جور ک داشتیم حرف میزدیم یهو دیدم در به شدت باز شد داداشم دست ب کمر اومد تو
رفت جلو کت پسره رو گرفت و گفت:تو مگه خودت فانوس نداری؟(منظورش ناموس بود ...الهی قربونش برمممم)
پسرم پرو گفت:برو بیرون میخوایم حرف بزنیم
داداشم:کجا برم فانوس دزد؟ دوس داری منم بیام خواستگاری فانوست؟
پسره:برو بیرون میگم...
یهو چنان جیغ و گریه ای سر داد ک کل خونواده ریختن تو اتاق انقدر دادو بیداد کرد ک خونواده پسره رفتن قرار شد دو هفته دیگه بیان من تو اون لحظه ^__^ ...حالا هفته بعدم ی جوری میپیچونمشون...
نکته اخلاقی:گودزیلا همیشه مضر نیس و ممکن است ببین میگم ممکن است فوایدی نیز داشته باشد...
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
یه چند وقت بود برا ملاقات یکی از اقوام میرفتم بیمارستان
یه پرستار چشممو گرفته بود خیلی تو کفشﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ، خلاصه یه روز ﺗﻮ ﺭﺍﻫﺮﻭ ﺑﻮﺩﻡ که یهو ﺻﺪﺍﻡ ﮐﺮﺩ بعدم یه چشمک برام زد
منم عین دختر ندیدها با کله رفتم سمتش
ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺸﻪ ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﯿﺎﯾﻦ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻕ آﺯﻣﺎﯾﺶ ﮐﺎﺭﺗﻮﻥ ﺩﺍﺭﻡ
رفتم ﺗﻮ ﺍﺗﺎقو ﺩﺭﻭ بستم ،ﺍﺷﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎ دستشویی
وای ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺟﺎ ﮐﻨﺪﻩ ﻣﯿﺸﺪﻡ
بدو بدو ﺭﻓﺘﻢ سمتِ ﺩﺳﺸﻮﯾﯽ
ﺩﯾﺪﻡ ﯾﻪ ﭘﯿﺮ ﻣﺮﺩﻩ ﺭﻭ ﻭﯾﻠﭽﺮ ﻧﺸﺴﺘﻪ |:
ﭘﺮﺳﺘﺎﺭﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺸﻪ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯽ ﺍﯾﻦ ﺍﻗﺎ ﺍﺩﺭﺍﺭ ﮐﻨﻪ ؟؟
ﻣﯽ ﺧﻮﺍﯾﻢ ﺍﺯﻣﺎﯾﺶ ﺍﺩﺭﺍﺭ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﺍﺯﺷﻮﻥ ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺸﻪ شما لیوانو ﺑﮕﯿﺮﯾﻦ ﺗﺎ اون ﺑﺸــ........ﺎﺷﻪ ﺗﻮ ﺍﻭﻥ ﻟﯿﻮﺍﻥ ||:
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
من خوابم خیلی سنگینه.
خیلی ها! خفن!
برای همین اعضای محترم خانواده چون میدونن دوباره راحت خوابم میبره، لطف میکنن خیلی راااااحت میان وسط خوابم ازم سوال میپرسن، میرن!!!!
یه بار یه بعداز ظهری خواب بودم . اتفاقا خیلی هم خسته بودم دور از جون عین جنازه!
بعد مامانم اومد بالا سرم پرسید : از ساعت چند خوابیدی؟
(که مثلا اگر زیاد خوابیده ام ، «رسما» بیدارم کنه!)
منم نمیدونم داشتم چه خوابی میدیدم (به جان شما!)که سوال مامانمو تو خواب، یه چیز دیگه میشنیدم!
با دهن بسته گفتم: واویل!
گفت: چی؟
دوباره زور زدم گفتم:وناوییینل!
گفت: چــــی؟؟؟؟
دیگه اینقدر زور خرج کردم ، دهنم باز شد خیلی واضح گفتم: هابیل! هابیل!
(منظور همون برادر قابیل بود!!!)
مامانم (o.O) : اوه اوه! بخواب! بخواب!
نکته انحرافی: خوبه گفتم هابیل! تصور کنید هر چیز دیگه ای که میگفتم رو....
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
دیروز آبجیم بهم گفت پدرسگ بی تربیت منم گفتم خودتی ...
حواسم نبود خو ^_^
میخواست بذاره اف بی با پادر میونیه مامانو زن داییم راضی شد خودم اول بذارم 4جوک اگه بالای 500 تا لایک خورد نذاره اف بی :)))
دیگه سفارش نکنما ... پای آبرو در میونه ^_^
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
اقــــا یـــه دایـــی دارم از اینــــایی کـــه کســــی جــرات نمیکنــــــه بهــــش بگـــــه بـــالـــای چشــــت ابــــرو هســت.
یــه شــب پســر اون یکـــی داییـــم (برادر زادش میشــــه) اشتبــــاهـی بهــش میــس میـــزنه خودشــم متــوجه نمیــشه.
فــرداش از همــــه جـــا بــی خـــبرمیـــره دم مغــــازش بــه داییـــــم میگــــه ســـلام.
اونم نــــه میـــذاره نه برمیــــداره محکـــــم میزنــه تــو گوشـــــش.
شمــــا دیگـــه قیافــه پســر داییمــو تصـــور کــنین.از اون موقـــع هرکــی با دایــــیم کــــار داره بهـــش نامـــه مــیده.
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
یه روزی عموم از طریق ایمیل هماهنگ کرده بود ساعت ۶ به وقت ایران میخواد خونمون زنگ بزنه....همه اون روز،تو خونه حواسمون بود که قرار امروزه.
من(کاش پام میشکست،قطع میشد،له میشد)رفته بودم حموم.
اونجا صدای تلفنو شنیدم.یهو توی مغزم از این اژیرهای اتش نشانی زده شد که این حتما عمویه.
از زیر دوش پرت کردم خودمو بیرون،به در و دیوار میخوردم اما راهمو ادامه دادم تا رسیدم پذیرایی،پام ک رسید به سرامیک افقی لیزیدم تا تلفن.خونین و مالین که رسیدم ب تلفن،دیدم ۴ چشم بهت زده رو من خشک شدن.یه نگاه دیوانه اندر روانی که به سرتاپام انداختم،فهمیدم چی شده!!!..
هیچی دیگه الان چن ماهی هست از اتاقم در نمیام..اخه با چه رویی!!!
بابام چن باررفته مخابرات دعوا گرفته شماره واقعی اون کسی که زنگیده بودو بدن ، اونام همش شماره عمو رو میدن...
منم خودم تو شک ام،یعنی کی بود؟؟؟!!!! که من اینطوری رم کرده بودم!!!!
نکنه نامزد دارم!!
عموم که دختر نداره!
تازه با این عمومم هیچ وقت خوب نبودم!!
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
ﺳﺮﮐﻼﺱ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮔﻔﺖ : ﭼﻘﺪﺭ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ؟؟؟
ﮔﻔﺘﻢ : ﺩﺭ ﺣﺪ یکی ﺩﻭ ﺟﻤﻠﻪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺑﯿﻨﻨﺪﻩ ﻫﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﻨﯿﻢ ...
ﺑﯿﺮﻭﻧﻢ ﮐﺮﺩ ...
ﺧﻮﺏ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻣﯿﮕﻔﺘﯽ ﺍﺯ ﺍﺗﺎﻕ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻭﺍﺳﺖ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﻢ ..
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
آغو یه روز فامیلای شیرازیمون اومدن تهران خونه مادر بزرگم(فامیل مادر بزرگم که تا حالا ندیده بودمشون)،سه تا دختر بودن،بعد. سر سفره بابابزرگم که گوشاش سنگینه و بلند حرف میزنه بلند سر سفره به من گفت هر کدوم رو که میخوای بگو شمارشونو برات بگیرم، آغا مامانم جوری من رو نگاه کرد که نزدیک بود با کلیپس دخترا من رو بزنه، بابا مگه من گفتم :|
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
من یه داداش دارم توی آژانس هواپیمایی کار میکنه و تا حالا خیلی بازیگرای معروف رو نزدیک دفترشون دیده.اینم بگم که متولد ساله 68 اِ.
حالا ما یه شب با مامانم و داداشم داشتیم تلوزیوون میدیدیم تلوزیوون پژمان بازغی رو نشون میداد.داداشم به مامانم گفت:چن روز پیش نزدیک دفترمون از کنار پژمان بازغی رد شدم هم قد من بود.مامان منم با تعجب برگشته میگه:اواااااااااا مگه متولد ساله شصت و هشته؟!؟!؟!؟ حالا ما داریم در و دیوارو میجویم مامانم میگه:چرا میخندین مگه چی گفتم؟!؟!؟داداشم در حال قهقهه زدن میگه:آخه مگه هر کی هم قده منه ینی همسن منه!!!!! گفتم هم قدمه!!!!!!حالا مامانم متوجه سوتیش شده میگه:اِ پژمان بازغی رو میگی!!!!!!!!!!!!!
شما حال مارو خودتون تصور کنین!!!!!!!!!!!!
مامانم :(((((((((((((
ما =))))))))))))))
پژمان بازغی :-0
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
بنده سال اول دکترای روانشناسی بالینیم. یک پسر دایی دارم هر جا می رسه میشینه منو مسخره میکنه که توکه دکتر نیستی ( تحت تاثیره ساختمان پزشکان). خلاصه یک روز توی جمع کثیری از فامیل نشسته بودیم به پسر داییم گفتم
حال شما خوبه پسر دایی؟؟؟؟؟؟
بهم گفت مگه تو دکتری حالمو می پرسی!!!!!!!!!!
منم با صدای بلند گفتم نه من دامپزشکم البته حوزه تخصصیم هم دام های بزرگه!!!!!!!!!
جمع در حال گاز زدن در و دیوار بودن که متوجه شدم پسر داییم محو شده
از یابنده تقاضا می شود با دریافت مژدگانی اونو تحویل بده
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
عاقا سلام
ما دبستان که بودیم کسی که انتظامات میشد خیلی ابحت خاصی داشت یه جورایی میشد همه کاره ی بچه ها.
منم یه سری انتظامات شدم(داشتم بال در میاوردم)بعد میخواستم اسم یکی از بچه ها رو که فضولی کرده بود بنویسم بدم به دفتر.اسمش و ازش پرسیدم
گفت:طناز-(
بعد منم بلد نبودم طناز و با چه (ت ط )مینویسن.
گفتم:از کجا معلوم که داری راس میگی بیا بریم یکی از کتاباتو در بیار من ببینم که اسمت واقعا طنازه/
دختره بیچاره منو برد کتابشو بهم نشون داد"
منم گفتم:خب معلوم شد راس میگی حالا برو سر کلاست>
بنده خدا اینجوری شده بود ^_)*^
هنوزم دارم فکر میکنم میبینم من چجوری همچین راه حلی به ذهنم رسیده بود.
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
دیروز به اصرار مامانم رفتم برا چکاپ
دکتره گفت کمرت گوده
زانوهات ضربدری
گردن به جلو
قوز هم داری
شصت پا کج
انگشت دستتم ساییدگی داره
سینوزیت
کم خونی
دماغتم انحراف داره
من*_*
دکتر^_^
خب عزیز من یدفه بگو میخوام بمیرم روم نمیشه چرا تارف میکنی دیگه
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
اقا یه گودزیلا داریم واقعا نابـــــغه هست
همه نشسته بودن که گفت من یه معما میگم اگه تونستید حل کنید من دیگه از شما هیچی نمیخوام اذیتتونم نمیکنم ولی اگه نتونستید حل کنید باید هر کاری که میخوام برام بکنید نیم ساعتم بهتون وقت میدم
ما هم که گفتیم این با این سنش چه معمایی میخواد بگه که 2 تا خانواده نتونن حل کنن
معما : اگه گفتید پلنگ سبز فامیل کیه
کل خانواده هم داشتن فکر میکردن، 2 نفر با تبلتو 1 نفر پای کامپیوتر 3 نفرم با گوشی داشتن تو اینترنت میگشتن، 2 نفر رفته بودن انواع کتابایی که درباره پلنگو نژاد پلنگو کل زندگی نامشو آوردن که ببینن چیزی دستگیرشون میشه یا نه خلاصه 2 تا خانواده اسگول معمای این بچه شده بودیم
اقا دیدیم داره وقت تموم میشه کسی نتونسته جواب این معمارو بده
اقا وقت تموم شد گفت جواب رو بگم
ما هم گفتیم نه بزار فکر کنیم چون میدونستیم اگه جواب معمارو ندیم مارو بدبخت میکنه
دیگه گفت من جوابو میگم وقتم خیلی وقته گذشته فقط منتظر باشید یه لیست بلند بالا براتون تهیه کنم
اقا ما هم که شکستو پذیرفته بودیم گفتیم باشه
حالا جوابو بگو : گفت خواهرزاده پلنگ صورتیه
قیافه کل خانواده :|
قیافه گودزیلا :))))))))
لیست بلند بالا :(((((
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
دوستم رتبه كنكورش رو آورده ميگه چندشدم؟؟؟؟؟!!!!!منم گفتم ازسمت راست سه رقم به سه رقم جدا كن اونوقت متوجه رتبه نجوميت ميشي عزيزم!
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
ديشب خواستگار اومده بود برام(جون همتون خالي نمي بندم) اخرش كه به توافق رسيديم و صحبت هامونو كرديم ميخواستن برن تو حياط بودن كه گودزيلامون 4 سالشه دسته گل رو سمتشون گرفت....
داشت پس ميداد!! آبرومو برد!!!
آخه شانسه كه من دارم .فك كنم بچه راضي نبود ب اين وصلت!!!!!
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
یارو ساعت 6 صبح جمعه زنگ آیفون خونمون زد .
من : بله؟
یارو : این کیا اسپورتیج که جلوی پارکینگ پارک کرده مال شماست؟
من : نه
یارو : دلت بسوزه . مال ماست.
من : 0ا0
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
آقا دختر دایی من 3 سالشه میره کلاس زبان یه روز اومد بهش گفتم کلاس چی شد؟
گفت یه نفر هست اسمش طاهاست دوستمه بهم گفت چادر سرت کن بیا عروسی کنیم.
من::|
چادر:"|
حالا بدون چادر نمیشد عروسی کرد
من هم سن این بودم دقدقه ام این بود تو دستشویی کدوم وری بشینم والا
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
بچه که بودم مامانبزرگم گوشامو سوراخ کرد تاتوش گوشواره بندازم اما چون هنوز گوشواره نداشتم تاچندوقت توش نخ مینداختم، بعد هرکی به شوخی میگفت چه گوشواره قشنگی داری میگفتم اینا که گوشواره نیس نخه! (یعنی صداقتم توحلق گودزیلاها ) هنوزم که هنوز هرکی منو میبینه میگه گوشواره هاتو هنوز داری؟!
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
جواب من به بابام وقتی رتبه کنکورمو پرسید:
منم یکی از اون 10تام.......
بابام تا چن روز تو فکر بود، فک کنم هیچ وقت اینجوری قانع نشده بود!
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
یه شب با یکی از دوستام رفته بودیم پیتزایی
جاتون خالی پیتزا سفارش دادیم
دوستم داشت مراحل آماده شدن پیتزا رو (البته به یه بهانه دیگه) دنبال میکرد...
تا اینکه پیتزا آماده شد.
صاحب پیتزایی پیتزا رو با ......... آورد بیرون (جای خالی بعدا تکمیل میشه)
دوستم گفت: دار با اون چیزه پیتزا رو میاره بیرون
من: چی؟ با چی؟
دوستم: با همون که نرمه... >- اینجوری میگیره..
من: 0 - o
.
.
.
.
بعد 5 دقیقه فهمیدم منظورش دستگیره پارچه ای بوده..
من : 0 - o
دوستم : ^ - ^
دستگیره پارچه ای : @ - @
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
عاقا یکی به من بگه آدم استرسش رو تو دستشویی خالی نکته پس کجا خالی کنه. .?
الان نیم ساعته استرس خفن دارم چون به ساعت دیگه کنکور فنی دارم.
و دستشویی مونم سوسک داره میترسم.
شما بگید من استرسم کجا تخلیه کنم
مامانم هم تو این وضعیت گیرداده دو سه تا شکلات بردار.
به من امیدی هست آیا. ؟
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
اقا دیروز بزار فکر کنم نه چند روز پیش تو خیابون دو تا پراید زدن بهم ,,,,خدا شاهده نیستادن از کنار هم رد شدن لبخند و چراغ و کلی هم خوش و بش کردن اقا اصلا مگه داریم؟؟؟؟؟؟!!! مردم داریم؟؟؟؟؟ ملت داریم؟؟؟؟؟,اصلا میشه؟؟؟؟
این مایم@_@
وهمچنان مایم@_@
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
آقـــآ من عاشـشششق لاکم!!! خب دخترم دیگه ^_^
بعد داداشم هی منو مسخره میکنه از اینکه هر روزیه رنگ میزنم
ناخونای خودشم خیلی نازکه فرطی کنده میشه یا بهتره بگم اصلا ناخون نداره!!! یه روز که مسخرم میکرد گفتم اصلا میدونی این لاک چقد ناخونارو تقویت و محکم میکنه؟هان؟اگه دختر بودی لاک میزدی که ناخونات انقد پـیـزوری نبودن . یه نگاهه عاقل اندر صفیحانه منو کرد بعد پاشود رفت !!!
روز بعدش از لای در دیدم "یواشکی" رفته تو اتاق من سر کمدم داره لاکامو بر میداره پروووو ... چیزی نگفتم دنبالش رفتم دیدم داره لاک میزنه ... :)))
صبح روز بعدش خوابالو به عادت همیشگی به اجبار مامانم رفت که نون بگیره حالا لاکه منم "نارنجــ ـــیه جیــــغـــغغغغغغ" از 3متری پیدا بود طفلی فکر کرده بود هرچی روشن تر باشه تاثیرش بیشتر ^_^ هیچی دیگه رفته بود لاکارَم پاک نکرده بود اومد خونه ... از حرص کبود که بود هیچی رگ گردنشم زده بود بیرون ... میگفت دخترا سوژم کردن که دیگه پسرا فقط لاک نزده بودن...تا زنای همسایه هم بهم تیکه انداختن
بابامم همون لحظه از راه رسید دستاشو دید زد پس کلَش :)))
خو به من چــ ـــههههه ؟!!! انگار من گفتم لاک بزن ^_^
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
امروز بعد دو روز اومدم پشت کامپیوتر دیدم دختر خواهرم( یه گودزیلا به تمام معنا) زده یه بلا سر کامپیوتر در آورده بعد نیم ساعت هر کاری کردم درست نشد بعدش رفتم اتاق فکر(گلاب به روتون دستشویی) یکم فکر کنم که اونجا هم در روم بست بعد کلی داد و بیداد مامانش اومد درو باز کرد کلا امروز منو داغون کرد بچه دعا کنید خدا صبر ایوب ر دایورت کنه به من واقعا لازممه :|
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
آغااا ما دوستمون آیفون گلد(قلد٬گولد٬قولد....حالا هر چی)خریده اونروز باهم رفتیم بیرون تو گوشش هندسفری بودش بعد ی پسر خوشتیپ٬خوشگل از اونور میومد....
حالا دوست مام هول شد دروغكی گوشیرو از رو هندسفری گذاشت تو گوشش حرف بزنه بعدا خودش متوجه شد زود گوشیرو برداشت از گوشش تو دستش بالا گرفت ك پسره ببینه آیفون داره حالا پسره هم اومد از روبه رو مون رد بشه با ی لبخند ژگون گف ن عزیزم نشد یكم بالاتر بگیری همه میبینن تو آیفون داری هیچی دیگه شهرداری به جرم اینكه تموم نیمكت هایه پاركو گاز زدم منو گرفته....
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
عاغا عرض به خدمتتون که من بچه بودنی خیلی شیطون بودم واسه همین منو هیجا با خودشون نمیبردن یه بار دیگه جونم به لبم رسید وقتی منو گذاشتن خونه پدر بزرگم رفتن پاشدم یه چاقو ورداشتم همه لباسامو که تنم بود پاره کرد بابابزرگم خدا بیامرزم وقتی دید ازش کاری ساخته نیست رفت یه قیچی آورد گفت بیا با این چاقو خوب نمیبره خسته میشی!!!!!!!
من:(((((((((((
بابابزرگ خدابیامرزم:)))))))))))
سازمان حمایت از بچه های بی سرپرست:)((((()
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
یه روز داشتم تو خیابون راه میرفتم که یهو ی مرده با فراری زرد خوشگل اومد...همه چشا بهش دوخته شده بود...همه زیر لب ازش تعریف می کردن که ناگهان...ی پیر زن اومد دست تکون داد بهش خیال کرد تاکسی هستش...هیچی دیگه در حالی که ما داشتیم آسفالتو گاز میگرفتیم اون مرده هم داشت محو می شد کم کم
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
اونروز عمو کوچیکم بعد 2 ساعت ازwc اومده بیرون ، با یه لبخند موذیانه میگه الان فقط یه "مررررد" میخام که بره اونجا!!!!
اصن یه وضعی :|
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
داییم از سفر اومده بود، بهش گفتم
ﺗﺎﺟﺮ ﻭ ﺟﻬﺎﻧﮕﺮﺩ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﺎﺭﮐﻮﭘﻠﻮ ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﺎﺯ
ﮔﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ ...
- ﭼﻪ ﺑﺮﺍﯾﻤﺎﻥ ﺍﻭﺭﺩﻩ ﺍﯼ ﻣﺎﺭﮐﻮ؟
یهو برگشت گفت: ﻣﺤﺼﻮﻟﯽ ﺷﮕﻔﺖ ﺍﺯ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺯﻣﯿﻦ ﺑﻪ ﺍﺳﻢ
زهرمار آﻭﺭﺩﻩ ﺍﻡ . :|
ﻣﮕﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﻗﺮﻭﻥ ﭘﻮﻝ ﮐﻒ دستم ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﺪ ﮐﻪ ﺗﻮﻗﻊ ﺳﻮﻏﺎﺗﯽ ﺩﺍﺭﯾﺪ .
پاشو برو تو اتاقت با این قیافِت شاسکول :|
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
از زبون داداشم: یادش بخیر یه دبیرفیزیک داشتیم ینی آخر غرور بود
هیچ وقت تخته رو پاک نمیکرد بچه ها پاک میکردن ...
یه روز به من گفت شما بلند شو تخته رو پاک کن
گفتم : نمیتونم!!!
گفت : چی گفتی؟؟؟
گفتم : دوست ندارم هم کلاسی هام رهبر کلاس رو در حال تخته پاک کردن ببینن
بچه ها زدن زیر خنده
بعد خواست تلافی کنه داشتم میرفتم طرف تابلو بهم گفت :
این لباسی که تنته مردونش هم تو بازار گیر میاد؟؟؟
منم خیلی جدی بهش گفتم :
شرمنده اگه واسه شوهرتون میخواین سایزش تموم شده :)))
باز کلاس منفجر شد از خنده ...
یهو عصبانی شد گفت میری بیرون یا پرتت کنم بیرون؟
گفتم واسه رهبر کلاس این موضوع هیچ فرقی نمیکنه
با همون عصبانیت رفت سمت لیست گفت اسمت چیه بامزه
الکی گفتم امید !
یه نگاهی به لیست کرد گفت : امید کی؟
منم صدامو نازک کردم و گفتم : اُمــــــــــــــــــــــ یدِ جهـــــــــــــــــان :)))
به جان خودم دیگه کلاس از خنده ترکیده بود...
هیچی دیگه گوشیشو پرت کرد طرفم جا خالی دادم گوشیش تیکه تیکه شد :)))
یه نیم ساعتی هم تو حیاط دنبالم دووید D:
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
عاغا مادر مردم پایان نامه ارائه میده در حد لالیگا ...
این مادر ما هم میخواست یه تحقیقی تایپ کنه واسه دانشگاش ...
بعد که خواستیم پرینت بگیریم دیدیم همه نقطه های متن تبدیل به صفر شدن O_O
ما هم در کمال تعجب گفتیم شاید اشکال از وردپده رفتیم آپدیتش کردیمو خلاصه کلی بدبختی ...
بعد من از هوش سرشارم کمک گرفتم و رفتم به مامانم گفتم :
مامان جان شما احیانا موقع تایپ نقطرو میزدی یا صفرو ؟
مامانم با تعجب : خو معلومه دیگه نقطرو :|
من : میشه رو کیبورد به من نشون بدی دقیقا کدومو میزدی ؟
و مامان نابغه ما هم با کمال خوشحالی صفرو به من نشون داد :|
من : مامااااااان این که صفره :|||||
مامان : خو آخه این پررنگ تره ... خوشگل تره اینو زدم ^_^
من :|
کیبورد :|
سازمان حمایت از تاپیست ها :|
مامانم ^_^
اون استادی که قرار بود این تحقیقو بخونه :|
خود صفر :|
از پشت صحنه اشاره میکنن چندتا تایپیست در هنگام شنیدن این خبر اسید خوردن خودکشی کردن :||||||||
+ بکوب لایکو به سلامتی تمام مامانای دنیااااااا ^__^
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
عایا اینم سوتی ما!!!
یه روز تو کلاس بودم از استاد اجازه گرفتم برم بیرون(ترم اول بودم دیه ههه)
بعد اینکه اجازه گرفتم از صندلی بلند شدم رفتم ولی چشمتون روز بد نبینه وقتی میخواستم برم بیرون اول یه تقه به در زدم بعد در و باز کردم
بعد اینکه فهمیدم چی شده برگشتم واکنش تو کلاسو ببینم که دیدم همه اینطورین O_o بعد 2ثانیه همه منفجر شدن ازخنده
از خوردن و جویدن میز سیر نشدن به سمت وایتبرد هم هجوم بردن
الان این منم -_-
استاد ^_^
بچه ها ^___^
و در کلاس :)
و بازم خودم -_-
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
قبلنا زیر دست ی بنا بودم و باهاش کار میکردم.یروز روی سقف بود به من گفت :اون بشکه رو بیار که من بپرم روش بعد از رو بشکه بپرم زمین.منم بشکه رو اوردم ولی برعکس ینی از طرفی ک سرش باز بود گذاشتم گفتم بپر .طرف پرید جف پا رفت تو بشکه کلش محکم خورد به لبه بشکه بشکه ام قل خورد افتاد ی طبقه پایین تر .ینی شانس اوردم طرف زنده موند ...
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -
سر کلاس بودیم،آخرای کلاس استاد خیلی جدی گفت:چقد وقت داریم؟یکی از پسرا: کمتر از دو دقیقه ک با بینندگان عزیز خدافظی کنین..!!
- - - - - - - - - - - - - خاطرات خنده دار جدید ، سری اول - - - - - - - - - - - - -