هفته را سر می کنم در انتظارم شب و روز عاشق فناوری هستم طرفدار به روز
لحظه ها را می شمارم در پی شب ها به روز تارسد جمعه، شود وقت تماشـای به روز
در دل، آهـی می شود از اطلاع مردمم هرکـه را بینم معرف گردمش نام به روز
سـخت می گردد معما با تفـکر کردنم از پی یابـیدن موضوع این بار به روز
چون که جمعه می شود تاظهر صد سالم شود ساعتم را می دوانم تا رسد ظهرم به روز
سـاعتم یک می شود نیمی تحمل بایدَم نیم باید بگذرد آن نیم دیگر را به روز
تا که تیراژش ببـینم قلبم آتش می شود کاغذم پر می شود از خــطِ اخبار به روز
بعدِ سی لحظه دوباره وقتِ خـتمش می شود من دلم سیری ندارد از تماشای به روز
چاره ای نیست، شکیبا بودنم لازم شود صبر باید کردنم آن هفت روزم را به روز